موقت خواهد بود...

ساخت وبلاگ
حرف‌های ما هنوز ناتمام تا نگاه می‌کنی وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی! پیش از آنکه با خبر شوی لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌شود آی...  ای دریغ و حسرت همیشگی ناگهان چقدر زود دیر می‌شود... موقت خواهد بود......
ما را در سایت موقت خواهد بود... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abaan1 بازدید : 138 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1396 ساعت: 19:17

درست است که بی‌برنامه‌بودن دانشگاه برنامه‌های ما را ریخت به هم، درست است که یک ساعت تمام منتظر بودیم و از اتوبوس خبری نشد و اعصاب همگی ریخت به هم، اما ما بلد بودیم برای یک شروع بد پایان خوبی رقم بزنیم. پس با مترو به تهران آمدیم و توانستیم کمی از همایش را ببینیم‌. پای صحبت‌های استاد علیپور بنشینیم و سلام علیکی کنیم. این بین یک دوست وبلاگی را هم کاملا سوپرایز طوری دیدم! حالا هم برای اینکه عیش‌مان کامل شود می‌رویم ولیعصر و انقلاب را متر کنیم :)) پ ن: از لحظه‌های فراموش نشدنی امروز: - شیرینی می‌خوری؟ - نه! حالا چرا فراموش نشدنی بود؟ بماند برای خودم :دی موقت خواهد بود......
ما را در سایت موقت خواهد بود... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abaan1 بازدید : 121 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1396 ساعت: 19:17

❖ دیگر چه بگویم که افاقه کند؟ که به خودت بیایی رفیق؟ ❖ خودتان را باور داشته باشید بچه‌ها؛ "خودتان را باور داشتن" چیز مهمی‌ است. برای کنکور ابتدا باید هدف داشته باشید، اعتماد به نفس داشته باشید، خودتان را باور داشته باشید، و بعد بخوانید. ❖ چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد/ من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک... موقت خواهد بود......
ما را در سایت موقت خواهد بود... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abaan1 بازدید : 201 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1396 ساعت: 19:17

واقعیت مجازی کربلا را دیده‌اید؟ می‌دانید چه حسی دارد حضرت عباس دو قدمی‌تان باشد و دستتان بهش نرسد؟ اینکه وسط خیمه‌ها سرگردان باشید؟ اینکه جلوی پایتان پیکر شهدای کربلا باشد؟ پیکر خونین اباعبدلله؟ آخ... :: گفتند دلنوشته بنویس. نتوانستم‌. نتوانستم. فقط نوشتم:  دیدمت عمو عباسم اما دستانم چقدر کوتاه بود... موقت خواهد بود......
ما را در سایت موقت خواهد بود... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abaan1 بازدید : 178 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1396 ساعت: 19:17

وقتی در اتاق را باز می‌کنی و ناگهان با چنین صحنه‌ای مواجه می‌شوی: ممنون بی‌همتا #غمِ_غریب پ‌ن: ساعت صفر که شد یکی‌یکی آمدید و تبریک گفتید. یکی‌یکی آمدید و آرزوهای خوب کردید. یکی‌یکی دلم برای همه‌تان غنچ رفت رفیق‌جان‌های من. ممنون که هستید. از شیرین‌ترین اتفاقات روز تولد:(اینجا) موقت خواهد بود......
ما را در سایت موقت خواهد بود... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abaan1 بازدید : 138 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1396 ساعت: 19:17

همینطور که تند تند قدم برمی‌داشتیم به شخص پشت تلفن گفتم یه نشونه بده بتونم پیدات کنم. با خنده ‌گفت تو دستت رو بیار بالا. خندیدم و زودتر از دستم سرم اومد بالا و چشم‌هام تو جمعیت دنبالش گشت. یهو هم‌اتاقی بلند گفت اوناهاش حریر فکر کنم اونه. نگاهم که روش ثابت شد دیدم داره می‌خنده. نزدیکش شدم. بغل کردیم همو. داشتم تو دلم می‌گفتم حریر ببین، ببین این خورشیده‌ها! همونی که دوست داشتی خنده‌هاش رو بغل کنی. الان خودش رو بغل کردی. ذوق کرده بودم. اینقدر که فکر می‌کردم الان دور سرم قلب‌های قرمز و صورتی می‌چرخه! :دی بعد از سلام و احوالپرسی و خوبی و خوبم و این‌ها راه افتادیم سمت یه کتابفروشی. کمی توش گشتیم. جلوی یکی از قفسه‌ها ایستاده بودیم که خورشید به یکی پشت تلفن گفت: رسیدی؟ و دیدم که به در فروشگاه خیره موقت خواهد بود......
ما را در سایت موقت خواهد بود... دنبال می کنید

برچسب : حریربانو, نویسنده : abaan1 بازدید : 138 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1396 ساعت: 19:17

تابحال در مورد اینکه اینجا کلا به محاوره بنویسم یا معیار نظری نداشتم. اکثر پست‌ها هم محاوره نیست. اما طی این مدت دوستان زیادی بهم گفتن که لطفا محاوره بنویس حریربانو و ... . این‌بار می‌خوام از همه‌تون که اینجا رو می‌خونید بپرسم؟ محاوره ادامه بدیم یا نه؟ نظر خود را به شماره‌ی...چیزه! در کامنتدونی همین پست به اشتراک بگذارید. با تشکر فراوان :دی

موقت خواهد بود......
ما را در سایت موقت خواهد بود... دنبال می کنید

برچسب : نظرسنجی, نویسنده : abaan1 بازدید : 163 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1396 ساعت: 19:17